Diary of Someone

(............)

یادداشت های شبانه

با مهرداد تموم کردم

امشب اولین شب تنهاییمه از لحاظ فنی

__________________________

خیلی ناراحتم...خیلی

میدونم این ناراحتی اهمیت چندانی نداره

و چن سال دیگه وقتی بیام این متنو بخونم حتی دلیلشو هم یادم نمیاد و اگم یادم بیاد برام مسخره خواهد بود تا ناراحت کنند

میخوام منطقی باشم

میخوام احساسی عمل نکنم

تموم کردن با مهرداد یه شروع دوبارست

ناراحت نیستم که تموم کردم، ناراحتم که نا امید و ناراحتش کردم

دلم براش میسوزه

اینا به کنار

امروز زهرا - دختر عمه م رو- بعد پنج شیش سال دیدم

اومده بودن خونمون

و کلی حس منفی گرفتم ازش

رسماً بهم گفت افسرده و منزوی و دلمرده و زشت

سعی میکنم اهمیتی ندم...واقعا هم نمیدم...

اما اگه راست بگه چی

اما نه...به اینجور آدما میگن گوه خور زندگیه بقیه...

(تو پرانتز : یه مگس شیکممو نیش زده و شدییدا میخاره داره دیوونم میکنه)


بهم گفت اتاقت اصلا اونجوری نیس که تو استوری های اینستات نشون میدی

اینو خیلی های دیگم بم گفتن نه فقط اون

(اتاقم در واقعیت شدیدا کثیف و شلختس...

اما تو اینستا لاکچری :/)

بعد با خودم فکر کردم نکنه خودم م اینجوری باشه...تو اینستا خوشگل و سفید و کیوت و جذاب

اما تو واقعیت یه دختر سبزه و لاغر که وقتی میخنده دندوناش میاد جلو....

اما به یاد میارم آدما هایی رو که تو واقعیت هم منو دوست داشتن و از زیباییم میگفتن....مثه علی...مثه حسین...این دو نفر کسایی بودن که عمیقا حرفاشون به دلم مینشست....علی که تو زشت ترین حالت های ممکن منو هم دید اما بازم دوسم داشتو از نظرش خوشگل بودم....(!!دلم براش تنگ شد الان)


بیخیال این حرفا...الان سه تا انتخاب دارم

برگردم و با علی دوست شم و با هم بریم سفر (اون قبول میکنه من هروقت برگردم)

یا فعلا تنها بمونم تا چند سال و با کسی دوست نشم

یا دو سه ماه تنا باشم تا ترم که تموم شد برای استادمون پا پیش بذارم برای یه دوستی معمولی...نه رابطه‌ عاشقانه...چون این چیزی نیس که باهاش میخوام..فعلا

شدیدا روش یه کراش بی منطق زدم...و داد=ئما بش فکر میکنم...همه فکر و ذکرم شده رسماً

________________________-

با صبا پنجشنبه قراره بریم تهران

امیدوارم اوکی باشه و مشکلی پیش نیاد

______________________

حوصله فکر کردن به درس ندارم به اندازه کافی افسردم

_____________________

من افسرده نیستم من افسرده نیستم 

من افسرده نیستم من افسرده نیستم 

من افسرده نیستم من افسرده نیستم 

من افسرده نیستم من افسرده نیستم 

____________________

من خیل هم شادم....

__________________-

الان نرگس پیام داد....میگه 31 ام خونه خالی میشه و باید اسبابمو جمع کنم برم اونجا

دارم میرم تو خونه مجردی زندگی کنم...رسماً

تنها دلیلی که شاید بخوام سختی این حرکتو تحمل کنم رویاهاییه که با استادمون دارم

سفر ها، دور دور های شبونه....گفتگو هامون درحالی که به تماشای شهر نشستیم و شهر ساکته و ساعت از 12 شب گذشته....

________________

یه لحظه خیلی احساس تنهایی کردم و اشک جمع شد تو چشمم

_______________

من تنها نیستم من تنها نیستم

من تنها نیستم من تنها نیستم

من تنها نیستم من تنها نیستم

من تنها نیستم من تنها نیستم

________________

من خودمو دارم...من دوستامو دارم...من صبا رو دارم....

مامانمو دارم...

_______________

امیدوارم بتونم با محسن(همون استادمون) ارتباط بگیرم...خیلی ازش خوشم میاد....



شب بخیر

۰ ۰

دانشگاه و عشق های ناکام - شماره دو

ساعت سه شبه...و کماکان دارم بهش فکر میکنم

امروز باهاش کلاس داشتیم

دو تا کلا پشت سر هم

شدیدا قلبم میزنه...یه حس عجیبی تو وجودمه

همون حسی که وقتی رو مهرداد کراش زده بودم داشتم، همون شبا...

هم حس خوبیه هم اذیت کننده

....

نمیخوام برم جلو

یکی اینکه هم مهرداد رو دارم فعلا

هم اینکه واقعا ضایس

اما اگه بخوام یه روز برم جلو براش ناشناس آهنگ میفرستم هرشب

مطمئنم با آهنگا منو خواهد شناخت

اما فعلا نمیفرستم

به دلایل زیادی

یکی اینکه همچنان باهاش کلاس داریم و اگه بشناسه از خجالت به گا ام

یکی اینکه مطمئن نیستم اصن از من خوشش بیاد یا نه...تنها چیزی که میدونم اینه که سلیقه موسیقیمون به هم میخوره

وااای خدا...خیلی میخوامش..امیدوارم این احساس مسخره و بی منطقی که توم به وجود اومده بخوابه هرچه زودتر وگرنه نمتونم کنترلش کنم

مهرداد ازم قول گرفته که اگه یه موقع با هم کات کردیم سریع پشت بندش نرم دوباره با کسی توی رابطه...(ازونجا که چن ساله یه بند یه نفس تو رابطم ازم خواسته به خودم استراحت بدم اگه این تموم شد...خخخ

دست خودم نیس باور کن...هم اینکه خیلی آدم مهربونی ام..هم اینکه تن تن عاشق میشم....کاش دس خودم بود....خودمم خسته شدم بخدا....

و کاش حداقل اگه عاشق میشدم میموندم اون احساس برام و از بین نمیرفت...خودم میدونم صرفا یه هوس و آتیشیه که زود خاموش میشه...اما فقط درصورتی خاموش میشه که باهاش یه مدت دوست باشم...همونجوری که با مهرداد دوست شدم و علاقه م نسبت بهش خاموش شد بعد چن هفته....میدونم چیز بد و غیر منطقی و احتمالاً زشت و قبیح‌ایه....اما چیکار کنم...دست خودم نیست

امشب یکی ازون شباییه که به شدت دارم پاکدامنی پیشه میکنم و مقاوت میکنم....


شاید اگه مهرداد اون شبی که بهش پیام دادم تحویلم نمیگرفت الان انقد اعتماد به سقف نداشتم....نمیدونم چرا حس میکنم اگه جلو برم برای این استادمون اون قبول خواهد کرد....اما تنها چیزی رو که مطمئنم اینه که اون مثه مهرداد نیس...و کاملا یه چیزی برعکسه اونه....شاید قبول نکنه واس همین....مهرداد خیلی مظلوم و بی تجربه بود...و هس


ذهنیتم هواس باز شده شدید؟ احساس میکنم دچار یه اختلال روحی روانی شدم....چرا نسبت به هیچ کس و هیچ چیز نمیتونم یه احساس ثابت و همیشگی داشته باشم

ینی اگه با این استادمون برم توی رابطه به اونم بی علاقه میشم؟

قلبم داره از جا درمیاد براش

واقعا حالم بده

آخ یاد صداش میوفتم 

همون شبی که به مهرداد پیام دادم شک داشتم...میدونستم بِهِم نمیخوره....صرفاً چون اونم استادمون بود از روی کنجکاوی بیشتر پیام دادم بش...وگرنه از علایق و سلایق اونم خبر داشتم و میدونستم هیچ جوره چفت من نیست..صرفا یه کراش بی منطق از روی ظاهر بود....و اینکه احتمال و درصد اینکه قبول کنه منو بیشتر بود توی ذهنم...

اما این یکی استاد رو از قدیم روش کراش داشتم...وقتی 17-18 سالم بود توی زبانسرا میدیدمش....چقدرر جذاب بود...فقط نمیدونم چرا اونموقع حس میکردم قدش بلند تر باشه...اما الان توی دانشگاه که میبینمش قدش اونقدددررا بلند نیس....تازه عینکی هم شده کت و شلوار میپوشه و خیلی رسمی اون سیبیلای جذابش هم زده :(...خیلی شکل پیرمردا شده تیپش اما بازم جذابه...امروز سفید پوشیده بود...هفته پیش سرمه ای....اییین بشششر جذذذااااابه....صدااااش. آآآآخ...هربار سرمو آوردم بالا دیدم داره نگام میکنه...و قلبم...حق دارم انقد این ترم انقد درس نخون شدم....باید بیشتر درس بخونم بیشتر به چشم بیام توی کلاس...

یه مشکل دیگه...جدیداً استوری هامو سین نمیکنه....نمیدونم شاید اینستاشو یه کاری کرده که وقتی سین میکنه معلوم نباشه...اما دیدم که پست جدید یکی از بچه هارو لایک کرده بود....اما حدود یه هفتس استوری ای منو سین نمیکنه با وجود اینکه مطمئنم میاد توی اینستا همش....اعصااابم خووورد میشه به این فکر میکنم....نکنه از من بدش اومده...

خدایا....نه...نه...


یه چیزی...اگه یه روز باهاش دوست شدم میخوام اون دوستی یه دوستی عادی باشه....نمیخوام عاشق معشوقی باشه...صرفاً چون میدونم آدم پایه ایه دوسش دارم...دلم میخوام باهاش حرف بزنم فقط...با هم بیرون بریم بگردیم...مثه دوتا رفیق....همین...



خب دیگه بسه

شب بخیر


راستی اگه یه روز خواستم براش اهنگ بفرستم اولین آهنگ fear of water - syml خواهد بود




۰ ۰
I’d rather be hated for who I truly am than loved for something I’m pretending to be
Erfan Bayan