Diary of Someone

(............)

عشقِ ناخواسته...حسِ اشتباه

I'm fucking in love

💔❤️💔❤️💔❤️

۰ ۰

اوضاع خیلی خیته

نمیدونم چرا نمیتونم به خودم اهمیت بدم، چرا نمیتونم برای خودم ارزش قائل باشم، چرا نمیتونم برای خودم وقت بذارم، سوالی که اینجا پیش میاد اینه که واقعا «نمیتونم» یا «نمیخوام» ؟ 

اگه نمیتونم چرا نمیتونم.

اگه نمیخوام چرا نمیخوام.

خیلی لاغر شدم، دندون هام داغونه، نیاز به دکتر تغذیه و دندون و روانشناس دارم، هیچی غذا نمیخورم، حموم هفته ای یه بار، موهای بدنم هم نمیزنم، وضع خوابم افتضاحه، دیر میخوابم زود پامیشم، همش کابوس، همش خستگی و کوفتگی و سرگیجه، اصلا روی هیچی نمیتونم تمرکز کنم خوب...

خلاصه ک...

اوضا خیلی خیته




۰ ۰

چهار سال قبل....چهار سال بعد.‌‌.

شاید اگه محمد ، همسایه طبقه بالاییمون، رو همون چهار پنج سال پیش که عاشقش شده بودم اگه همون موقع  باهم بیرون میرفتیم و حرف میزن شاید میتونستم عاشقش بشم.

اما الان یکم دیر بود،و من خیلی عوض شدم، و اون هم اصلا اون چیزی نبود که مورد پسندم باشه.

در رابطه با استادمون برعکسه....شاید اگه من یکم سنم بیشتر بود الان و تجربه‌م بیشتر بیشتر میتونستم اونو علایقشو دوس داشته باشم و همو متقابل بفهمیم....

لعنت به این حس ها که و اتفاقا که هیچ وقت به موقع و به جا نیستن....

۰ ۰

استادِ محبوب

چن هفته‌س بچه ها دارن برنامه ریزی میکنن برای یکی از استادای محبوبمون جشن بگیرن کلاسش هی یا کنسل میشه یا چهارشنبه به تعطیلی میخوره😂 داره میشه یک ماه که استادمونو ندیدیم😂 فردام که به خاطر الودگی هوا تعطیله😂 لازم به ذکره که این استاد همون کراش منه، من راضی ام تعطیل شه چون خیییلی کار دارم....و فکرم مشغوله.


۰ ۰

فکر دونی

با مهرداد ک تموم کردم دیگه با کسی نرفتم تو رابطه...

بعد از چندین سال این دو ماه اولین باره که اینهمه سینگل موندم

جالب نیس ولی بد هم نیس

خیلی بی اعصاب شدم

علی رو زدم بلاک کردم چن روز پیش

البته امروز دلم سوخت و از بلاکی درش اوردم

میخوام بشیتم برنامه ریزی بکنم برای کارام

باید ب مهدی زنگ بزنم

دیروز رفتم نفیسه رو دیدم

ملاقات بی نتیجه ای بود

اینروزا روی استاد نمایشنامه‌مون کراش زدم...

شاید یه چیزی فراتر از کراشه....چون خییییلی میخوامش

و در جنگ بدی ام با خودم سر اینکه نبااااید بخوامش

امیدوارم بتونم از سرم بندازمش بیرون

باید لاک هامو پاک کنم..لاک جدید بزنم

رنگ مشکی غمگینه

هوا ابری و آلودس

باید ادیت کنم...باید نمایشنامه no exit بخونم....

باید برنامه ریزی کنم برا زندگیم و هدف گذاری کنم

باید تکلیف سفر ترکیه رو مشخص کنم

باید برم بانک حساب جدید وا کنم

باید یه نفر رو برای ادیت پیدا کنم

باید موهامو رنگ کنم

باید به خودم برسم و یکم چاق شم



۰ ۰

تنهاییِ صبح‌گاهی

اتاق باید دیوارش از دود بخاری نفتی سیاه شده باشه

یه مقدار به‌ هم ریخته، با نور کم

یه گوشه‌ش یه میز داشته باشی که بشینی پشتش همه کاراتو انجام بدی

بخونی،بنویسی،فیلم ببینی، موزیک گوش بدی

یه سمتش پر از گلدون باشه با یه پنجره بزرگ

جوری که هیچوقت هوس نکنی بری کافه و تنهاییت رو بهم بزنی





۰ ۰

آلودگی

از صبح به شکل غیر عادی ای یکسره دارم عطسه میکنم....

الان فهمیدم همه جارو به خاطر آلودگی هوا تعطیل کردن

۰ ۰

لذت

خیلی لذت بخشه صبح که از خواب بیدار میشی ببینی تنهایی و خونه خالیه...

۰ ۱
I’d rather be hated for who I truly am than loved for something I’m pretending to be
Erfan Bayan