دوشنبه ۱۴ شهریور ۰۱
انسان در طول سالیانِ زندگانی اش بر روی بسیاری از انسان های دیگر کراش میزند، و این یک امر طبیعی و پذیرفته شده است، روزگاری بود که روی فردی نابینا کراش داشتم، روی همسایه مان، روی معلم کلاس زبان مان، روی افراد متعددی در اینستاگرام، و حالا هم روی استاد دانشگاهمان، لعنت خدایان بر این دانشگاه که نه تنها سودی نداشت بلکه ضرر هم داشت، هم پولمان را گرفت هم وقتمان را هم انرژی و انگیزه مان را و هم روح و عواطف لطیفمان را به کثافت کشاند. اگر بخواهم در باب کراش زدنِ اَخیرم دقیق تر توضیج دهم باید ابتدا هشدار دهم که قضیه بسار کامپلیکیتد است، یا به عبارتی دیگر؛ تخمی است. از هجدهم آپریلِ 2022 با هم چت میکینم، خب خودش کسی بود که اول پیام داد و موسیقی فرستاد، و در آخر، پس از شش ماه در چینین روزی من رازی را برای او فاش کردم، رازی که ظاهرا قبل ازینکه خودم بدانم برملا شده بود، و آن راز این حقیقت بود که من از او خوشم می آید، چیزی فراتر از یک کراشِ ساده، او گفت که از قبل این را میدانسته، آخرین جملات گفته شد و مکالمه بی پایان رها شد، من دچار انزایتی اتک شده ام امروز از از بعد از ظهر، از لنگ در هوا ماندن کلافه ام، منتظرم او چیزی بگوید، چیزی تا واقعه نمانده، حرف که بزند دو شکل بیشتر نخواهد داشت، یا منفور ترین کاراکتر زندگی ام خواهد شد و در پِی آن در قبرستان ذهنم دفت میشد و یااا، محبوب دل خواهد شد و تا ابد جاودان در ان، حالا تا ابد هم نه، اما تا مدت مدیدی در دلم خواهد بود. به هر حال اگر تمام این احساسات من در این مدت سر هیچ و پوچ بوده است من او راه رها خواهم کرد، اما اگر دیدم یک طرفه نبوده است، به سمتش خواهم دوید و اورا خواهم بغلید. فعلا خسته ام، و عاشق، و کلافه، و بی تاب، و لبریز از شادی و نگرانی، فعلا خواب الادم اما هرمون های عشق اجازه خواب نمیدهند ، این هرمون های احمق نمیدانند که فردا دانشگاه کار دارم و باید بروم آن خراب شده مشکلات انتخاب واحدم را حل کنم، لعنت به هررر چیزی که به دانشگاه نفرین شده مربوط است، اللخوص استاد ها و کلا تمامی کارمنداندش از صدر تا ذیل...خداوندگارا! به من آرامش عطا کن، به من زیبایی های زندگی را نشان بده، و فکر بندگانِ بی ارزش، ضعیف، ترسو، ناکارامد، کوچک و حقیرت را ذهنم بیرون کن، با تشکر، خدانگهدار.